کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مصائب شام غریبان و خروج از کربلا

شاعر : علی انسانی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

خنده بر روی لبش مرد ستمکاری هست           آه انـگــار نه انـگـار عــزاداری هـسـت

آن طـرف دامن طفـل آتش سـوزان دارد           این طرف در تب شعله تن بیماری هست


و زنی بـاز سوی عـلقـمه می کـرد نگـاه           که به پا خیزد اگر دست علمداری هست

همه دیدند که خون چشم دلش را پُر کرد           از فـرات سخنش نالۀ سـرشـاری هست:

مبریدم که در این دشت مرا کاری هست           گل اگر نیست ولی صفحۀ گلزاری هست

سـاربـانـا مـزنـیـد این هـمه آواز رحیـل           آخـر این قافـله را قـافـله سـالاری هست

به امیـدی شـوم از کـشتـه مـظـلـوم جـدا           که سوی کوفه مرا وعــدۀ دیداری هست

: امتیاز

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : سید مهدی حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ایــن دلـم در کـربــلای ســوخـتــه             قـلـبـها چــون خیمه های ســوختـه

دوست دارم من بـســوزم ای خــدا            یــاد طــفـــلان غـــریـب کـــربــلا


دختـری در بیــن صحــرا می دود            گوئــیـا در کـوچه زهــرا مـی دود

آه مــی آیــــد صــدای اســــبـــهــا            جـسـم ها در زیــر پــای اســبــهــا

دسـتـهـای بـی حــیـا و بی شــرف            کرده رخسـار یــتــیمـان را هــدف

تــازیـانـه بــر کــجـــا آیــد فـــرود           نیـزه هـا بـر شـانه هــا آیــد فــرود

از مـــیــان آتــش افــــروخــــتــــه           می رسـد بوی شقــایــق، ســوخــته

آسمــانی بی ستــاره گــشــتـه است           گـوشها بی گــوشــواره گشته است

ای فـدای چــهــره های ســوخــتــه           چــشمهـای ســـوی عــمــه دوخـته

زیـنب کبـری چـه ســازد ای خــدا           یک طرف‌ بیمار و یک‌سو بچه ها

با تـن خــســتـه کــنـد راز و نــیـاز          روی خــاکستـر نشستـه در نــمــاز

بـا قنـوت خــستـه اش غــوغــا کند           اقــتـدا بـر مـادرش زهــــرا کــنــد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آه مــی آیــد صــدای اســــبـــهــا            کــودکـی در زیــر پــای اســبــهــا

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : مهدی زنگنه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست           به تن این همه سردار سری نیست که نیست

بنویسیــد که خــورشید به گــودال افــتــاد           و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست


آتش از بــال و پر ســوخته جــان میگـیرد           زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست

یک نفر سمت مــدینــه خبــرش را ببــرد           پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست

یا به آن مــادر ســرگــشته بگویید: نگـرد           چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست

تــازیــانــه بـه تــســلای یــتــیــمــی آمــد           تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

: امتیاز

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : کریم رجب زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای پاره پاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟           آه! ای سر بریــده! بگو پیکــرت کجاست

فــریاد «وا عطش عطشا» رفتـه تا کجــا           سقّــای کــودکــان تو، آب‌آورت کجاست؟


ای مــاه من! که مــاه تمــامــیّ عــالــمی           مــاه بـلـنـد‌ قــامت تو، اکبــرت کجاست؟

بی‌نغـمه مانده بر سر گهواره اش، ربــاب           آن کودک نشسته به خون، اصغرت کجاست؟

ای خواب‌گــاه و بستــرت آغوش فاطمه!           عالم فــدای بی‌کسی‌ات! مادرت کجاست؟

: امتیاز

مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

در مغــربی که طبـل اسارت دمیده شد            کار حــرم دگر به جســارت کشیده شد

مشعل به دستها به حرم حمله ور شدند            ناگــه تــمــام آل عبــا دربــدر شــدنــد


چون حال آسمان و زمین گشت بی قرار            حکــم امــام آمــد، عـلـیـکُّــنَّ بالـفــرار

با اهــل بیت فــاطــمــه مـانند بنــده ها            رفتار کرد دشمن بی دین به خـنــده ها

فحش از دهانشان نمی افـتاد لحــظه ای           سَبّ از زبــانشان نمی افـتاد لحــظه ای

آری صدای هلهله و سـوت و قـهـقـهـه           پیچــیــد تا کــرانۀ صحــرای عـلـقـمـه

آن خانواده ای که نگهدار عصمت است           در هر شرایطی بخدا اهل غیرت است

غــارت شود ولی نخِ معجــر نمی دهـد           اهل عفــاف روســری از سر نمی دهد

بانــوی صبــر نعــرۀ مردانه می کشید           هرجا که تازیانه و سیلی است میرسید

دخت علی مقاوم و پر صبر و مرد بود            دستی به سر و دست دگر تا خدا گشود

یا رب کجاست میر و علمدار این سپاه            عباس من کجاست که خیمه است بی پناه

ناگــاه در غــروب پـُـر از داغ کــربلا            شد وقت خود نمایی سـرها به نیـزه ها

سرنیـزه ای که بود به بـال و پر حسین            بــالا گــرفته تــازه، بریــده سر حسین

تصویر دیگری که بسی شرم آور است            رجّاله ای که در پی خلخال و زیور است

دزدان گــوشــواره خجــالت نمی کشند            این مشک و گاهواره به غارت چه میبَرَند

یک صحنه از امام زمان، لب فرو ببند            بیمــار را نــداد امــان، لب فــرو بـبـند

بگذار کُنه روضه بگــویم از آنچه بود            سجــاد را کـشـیـد و سجــاده را ربــود

طفـلی میــان حــلــقــۀ آتش فــرار کرد            اَمَّن یُـجـیـب عـمــۀ ســادات کــار کرد

غــارت گــران هنوز کفـایت نمی کنند            نعــش حسین را که رعــایت نمی کنند

برقی به دشمنت زد و در قـتـلگه دوید            انـگـشت را بخــاطر انگشتــری بـریـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

یک بی حیا چنانکه امیرش اشاره کرد           مو می کشید و مقنعه را پاره پاره کرد

اما به جــان فــاطمه دفــع خطـر رسید           در زیر مـقـنـعه به حجــابی دگر رسید

غــارت زده ولی نخِ معجــر نمی دهـد           اهل عفــاف روســری از سر نمی دهد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یک نیزه دار پشت حرم در پی چه بود            گــویــا که در تَـفَـحـصِ قنداق بچه بود

موضوع جان دادن یکی از کودکان در شام غریبان از ترس و در زیر بوته های خار صحیح و مستند نیست و در هیچ مقتل معتبری نیامده است لذا بیت زیر حذف شد

ایکــاش طفل گمشده زَهـره تَـرَک نبود            انگــار غیـر ترس بــرایش کمک نبود

موضوع ساربان و دزدیدن انگشتر مستند نیست و در هیچ مقتل معتبری نیامده است لذا بیت زیر تغییر داده شدشد

برقی به ساربان زد و در قـتـلگه دوید            انـگـشت را بخــاطر انگشتــری بـریـد

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تک و تنها شد و شکل محنش ریخت بهم            رفتنش ریخت به هم آمـدنش ریخت بهم

دیــد گــلبــرگ گــلم تــازه کمی باز شده            حرمله زود روی دست منش ریخت بهم


بدن مُثله که مخصوص علی اکبر نیست            این حسین است که نظم بدنش ریخت بهم

نیزه و تیر و سنان، سنگ و عصا و شمشیر            جوشنش ریخت به هم وضع تنش ریخت بهم

کهنه پیراهن او حـکـم کفن داشت براش            حیف غارت شد و وضع کفنش ریخت بهم

خــون انگشت به انگشتــر او جـاری شد            نیمه شب رنگ عـقیق یمنش ریخت بهم

صوت قرآن تو را خواهر تو دیر شناخت            علتش چیست صدای سخنش ریخت بهم

داخــل طشت طلا بـود که دنــدان هـایش            خیزران خورد و درون دهنش ریخت بهم

دل، مـدینه بـدنـش کـرببلا، ســر در شـام            یــوسف فــاطمه گویا وطنش ریخت بهم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن قــدَر اسب به روی بدن قــاسم تاخت            که قد و قامت ســرو حسنش ریخت بهم

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : سعید پاشا زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

از آن روزی كه خوردی بی هوا زخم            شده از گــریـه پـلـك چـشــم ما زخـم

نمانــده از تنـت چــیــزی به غیــر از           هــزار و نـهـصــد پــنـجــاه تا زخــم


************

تــو را ای یــار بــا آزار كــشــتــنــد            نه با ســرنیــزه با مسمــار كـشـتــنـد

مــــرا در گــــودی گـــــودال امـــــا            تــو را بیــن در و دیــوار كــشـتـنــد

************

تو آن عـشـقـی كه در هر سـر نیایی            تو آن داغــی كه در بــاور نـیــایــی

تو را آن گــونه در گــودال بــردنــد            كه جــز با ســم مــركب در نیــایــی

************

تو را با خــشــكی لب ذبــح كــردنـد            به پیش چــشــم زیـنب ذبــح كــردند

اگــر مــن را مــرتـب زجــر دادنــد            تـو را هــم نــامــرتب ذبـح كــردنــد

: امتیاز

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : سید محمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در هجوم نیزه‌ها مردی به خود پیچیده‌ است            آنکـه حتّی آسمـان مانند او کم دیده است

ناله‌اش در حنجر خشکیده‌اش خشکـیده و            اشک روی گونه‌های خاکی‌اش غلطیده است


سر برهنه گیسوان خاکی‌اش در دست باد            وای من عمامه‌اش را یک نفر دزدیده است

یک نفر دارد صدایش میزند «مادر...حسین«            قلب زینب دخترش با این صدا لرزیده است

اشک‌های چشم خواهر داده او را شستشو           یک کفن از جنس سمّ اسب‌ها پوشیده است

چــنــد روزِ بعد مــردی آمده از آسـمـان           پیکــرش را در میان بوریایی چیده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به دلیل مستند نبودن شنیدن صدای حضرت زهرا توسط شمر و.... و به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

یک نفر دارد صدایش میزند «مادر...حسین«            قلب سنگ قاتلش با این صدا لرزیده است

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر            با غمت من خوش ترم آقا بده غـم بیشتر

لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت            در تمـام سال محـزونم، محــرم بـیـشـتـر


هر چه کردم در قبال تو یقین دارم کم است            کن حسابش لااقل یک خورده از کم بیشتر

هم بِحار و هم مقرّم هم لُهُوفت  خوانده ام            آن دو تا آتش به جــانم زد، مقـرّم بیشتر

اشکِ چون سیل رباب، آتش به جانش میزند            خواهرش زینب ولی با اشک نم نم بیشتر

قـامت ارباب خــم شد در کنار اکبــرش            در کنــار پیکــر عبــاس شـد خــم بیشتر

تیر سمّی حنجر ششماهه را بوسید سخت            تیـر هم از پا درآوردش ولی ســم بیشتر

شمر گفتا خنجرم بر حنجرش کاری نشد           بی اثــرتر بود هرچه می کشیــدم بیشتر

هر نفس از خیمه آتش بیشتر شعله گرفت           بازدم هم سوخت در شعله ولی دم بیشتر

هرکسی با بردن چیزی دل زینب شکست           آن یکی با بردن انـگـشت و خــاتم بیشتر

گرچه درهم بود اوضاع سر و گیسوی او           گیسوانش روی نیزه ریخت درهم بیشتر

خیزران بر لب رسید، عرش خدا بی تاب شد           مــادرش بی تاب شد قــدر مُـسـلّم بیشتر

سیلیِ محکــم همه خوردند اما دختــرش           خـورد از بین همه سیــلیّ محکــم بیشتر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت            در تمــام سال مجنونم، محــرم بـیـشـتـر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هم بِحار و هم مقرّم هم لُهُف را خوانده ام            آن دو تا آتش به جــانم زد، مقـرّم بیشتر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدکلمۀ بیچاره به هیچ عنوان شایستۀ سیدالشهدا نیست

اشکِ چون سیل رباب، ارباب را بیچاره کرد            خواهرش زینب ولی با اشک نم نم بیشتر

با توجه به مستند نبودن قصۀ ساربان و تنور خولی ابیات زیر تغییر داده شد

هرکسی با بردن چیزی دل زینب شکست           ساربان با بردن انـگـشت و خــاتم بیشتر

از حکایات تنور، عرش خدا بی تاب شد           مــادرش بی تاب شد قــدر مُـسـلّم بیشتر

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

انگار کسی در نظرت غیر خــدا نیست            این مرحله را غیــر امــام الشّهـدا نیست

آئیــنه تر از روی تو خــورشید نــدیــده            این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست


آرامِ دلــم، خـیــمه به هم ریخـتـه بی تو            برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست

با این همه لشگر چه کنی ای گـل زهرا            این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست

ای یوسفم از غارت این گرگ صفت ها            جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست

دستــی به دلــم گر بـنـهـی زنــده بمـانم            ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست

هـرچند که دل داده ای ای مــاه به رفتن            والله که جـز ماندن تو حــاجت ما نیست

تا بر ســر معجــر نـنـهم دست اسیــری            کار تو برایم به جز از دست دعا نیست

از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است            سجّــاد اگــر هست علمــدار وفــا نیست

ای کــاش که انــگـشـتـر تو زود درآیــد           در سنّت غــارتگــر انگشت حیــا نیست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : جواد حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

در پــی دیــــدار روی کــیــســتــی؟            گــوئیــا در فــکــر زینب نــیــستـی

گــوئـیـا دلــتــنگ مــادر گـشـتـه ای            مات روی مــادری ســرگـشـتـه ای


غیرت الله این حـرم بی محـرم است            می روی و خواهرت بی همدم است

بوسه گـاه مصـطـفی بوسیدنی است            یاس حـلـقـومت اخــا بوسیدنی است

قـبـل از آنـکــه بـشـکـنـد آئـیـنــه ات            سینه عــریــان کن بـبـوسم سینه ات

حـرمـله در فرصت و آمادگی است             قلب تو جـای سه شعبه نیست نیست

رخـصتـی بـوســه زنـم بـر روی تو            بـوسـه ای گـیـرم من از پهـلـوی تو

نـیـزه و پــهــلــوی تــو ای وای من            دست شمـر و مـوی تو ای وای من

فکـر طفـلانت نـبـاش ای مهــربــان            من بــلاگــردانـشـان هـستـم به جان

یا اخــا دلــواپــس خــواهــر نـبــاش            بـیــقــرار غــربـت دخــتـر نــبــاش

تو به فکـر یک کفـن باش ای حسین            در پی یک پیـرهن بـاش ای حسین

کــاش می مــردم نــمی دیــدم تـو را            بـی کــس و بـی یـار بـیـن اشــقــیـا

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسیدن زیر گلو و ... در هیچ کتاب معتبری نیامده است لذا ابیات زیر حذف شد

تا گـلـویـت ســالــم است ای یار من        بـوســه ای بـر من بــده دلــدار من

من مگــر کمتــر ز تیــغ و خـنجرم        تا زنــم بـوســه به حـلـقـت دلــبـرم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

یا اخــا دلــواپــس خــواهــر نـبــاش         بیــقــرار پــوشش و معـجــر نبــاش

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : احسان محسنی فرد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

میروی همراه خود جانم به میدان می بری            در قفای خویشتن جمعی پریشان می بری

گرچه امرِ بر صبوری میکنی، جانا بدان            دست زینب را سوی چاک گریبان می بری


می روی با سر به سوی نیـزه داران پلـید            پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می بری

نعل مرکب های دشمن تشنه کـام سیـنه اند            بوسه گاه عشق، زیر پای عدوان می بری

باز هم دارد به دستـش حـرمله تیر سه پر            بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری

همسفـر، سـالار زینب قـدری آهسته برو            نیمه جان گشتم تو هم این نیمه جان می بری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میروی همراه خود جانم به میدان می بری            در قفای خویشتن مـوی پریشان می بری

بیت زیر به سه دلیل دارای ایراد است و حذف شد؛ اولا موضوع ساربان مستند نیست و در کتب معتبر نیامده است، دوما انگشتر پیامبر به غارت نرفت و جزء ودایع امامت بود که به امام سجاد منتقل شد و انگشتر به غارت رفته انگشتر دیگری بود؛ سوما خاتم پیغمبران لقب پیامبر است نه انگشتر پیامبر

تا نمــاند دست خــالی ساربــان بی حیــا            خاتـم پیغمبران را ای سلیمان می بری

توصیف شب عاشورا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب، شب قیــامت کبـرای دیگر است            هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است

امشب رسد به گــوش، مناجات عـاشقان            فردا، به روی خاک، بدن‌های بی‌‌سر است


امشب، علم به دست علـمدار کـربلاست            فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است

امشب ربـاب، دست دعــایش بر آسمان            فــردا تـسـلّـی دل او، داغ اصـغــر است

امشب دعـا به جان جــوانان کند، حسین            فردا به روی دامن او نـعـش اکبـر است

امشب عطش گرفته ز قاسم توان و تاب            فردا به جای آب، دهانش ز خونْ تر است

امشب حسین گــرم مناجات با خــداست            فردا هزار پاره ز شمشیر و خنجر است

امشب حسیــن پیــرهن کـهـنــه‌اش به بر           فردا، نه سر، نه پیرهن او را، به پیکر است

"میثم" دمــد ز هــر نفست شعله‌های دل           نظــم تو ســوز سیــنــۀ آل پیـمبــر است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و صحیح نبودن موضوع مصرع دوم خذف شد

امشب دعــای زینب کبــراست یا حسین            فردا لـبـش به زخــم گلــوی برادر است

ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

امشب شب تجـدید پیمان با حسین است           این آخـریـن شـام امـام عـالـمـیـن است

امشب حسین از کـوفیـان مهلت گـرفته           از یک یکِ یـاران خود بـیـعـت گرفته


دلهــای مـشتـاق شـهـادت بـی قــرارنــد           عشاق حق سر در گـریبان نـالـه دارند

هر کس که فـردا با خـدا دارد مـلاقـات           مشغول تسبیح است و قرآن و مناجات

دردانــه جـا بـر زانــوی بـابـا بـگـیـرد           بــارانِ‌ اشـک از گـونـۀ مــولا بگـیـرد

گــاهی ز صحــرا خـارها را می زداید           گـاهـی نـظـر بـر زیــور دخـتـر نمـاید

زینب سرِ‌شب تا سحر در اضطراب است           هم فکر هجر یار، هم قحـطی آب است

امشب غـم دل گـفـتـن و پـاسخ شـنـیـدن           فـردا اسیـری رفـتن و سیـلـی چـشیـدن

وقـتی سپـاه و خـیـمه بی عـبـاس گـردند           آمـاج سـیـلی غـنچـه هـای یـاس گـردند

امشب حسین تسکین دهد بر قلب خواهر           فـردا مـیـان قـتـلگـه در خـون شـنـاور

امشب حسین با خواهرش در سوز و آه است           فـردا بـه زیـر سـمّ اسـبـان سپـاه اسـت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

صحبت سرِ بی ســر شــدن تنهــا نبـاشد            آه از دمــی که مــعــجــر زنهــا نبــاشـد

زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا

شاعر : احسان محسنی فرد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کنون که برق نگاه تو در نگــاه من است           زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

به من مگــو که بســازم ز درد دوری تو           پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است


من از شـکــایت تو از زمــانــه دانــستــم           که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است

نمی‌شــود که بسوی مــدینــه بــرگـردیم؟!           دل غــریب من اینجـا هــوایی وطن است

سپــرده کــهنــه لـبــاسی بــرای تو مــادر           چقدر کرده سفارش: «حسین بی‌کفن است»

چـقــدر نیــزه بــرای تـن تو ســاختــه‌انــد           چقــدر مــرکب‌شان بیقــرار تــاختن است

چــقــدر چشم جســارت به خیــمه می‌افتد           هراس من همه از «سایه‌سر» نداشتن است

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پـرواست           مرا رهـا مکن اینجا که شمر بددهن است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در شب عاشورا

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

من از آتش زدن بال و پرت می ترسم            شب به پایان برسد از سحرت می ترسم

این جماعت همه در فکر عذابت هستند           آه از آتـش روی جــگــرت می تــرسم


شوق چشمــان تو با قبــل تـفــاوت دارد           بی من زار نـرو از سفــرت می ترسم

اصلا امـشب چــقدر توصیـه داری آقا           دارم از ایـنـهـمـه اما اگــرت می ترسم

چشم من خورد به اکبرجگرم سوخت حسین           من ز پــاشیدن جـسم پسـرت می ترسم

رحــم بر طفل صغیــر تو ندارند اینها           خیلی از تیــر و گلوی ثمرت می ترسم

زنــده ای و به سـوی خیمۀ تو می آیند           ته گــودال ز چـشمان تــرت می ترسم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

غــم چشمــان تو با قبــل تـفــاوت دارد           بی من زار نـرو از سفــرت می ترسم

بیت زیر با توجه به مستند نبودن تیر به چشم خوردن حذف شد

تیرهایی که سه شعبست مهیــا کــردند          از تهاجــم سوی چشم قمرت می ترسم

شهادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم            دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

قــبـل از آنی كــه بـرادر بـرسـد بـالـیـنش            پدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم


به سـرش بـود بـیـایــد به سـرش ام بنـین            عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم

كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و            دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم

خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی            مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد            خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بـود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید            تیر از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر علاوه بر اینکه ارتباط معنایی منطقی بین دو مصرع وجود ندارد در شأن اهل بیت هم نیست لذا حذف شد.

تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك            كیـسویِ دختركِ منتظـرش، ریخت به هم

قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست ضمنا موضوع دو بیت بعدی نیز مستند و صحیح نیست لذا ابیات زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تیـر را با سرِ زانـوش كشیـد از چشـمش            حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِاصغر غش كرد            او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود            آه بـا سنگ زدند و گـذرش ریخت به هم

بیت زیر به جهت انطباق با مقاتل معتبر تغییر داده شد؛ ضمن عرض احترام به شاعرانی که اینگونه اشعاری میسرایند و دعا و آرزوی قبولی این طاعات آنها به درگاه حضرت سیدالشهدا ؛ به نظر ما اینگونه اشعار که بطور خیلی مکشوف و نامناسب مطالبی را مطرح می کنند مغایر توصیه های مراجع و علما مبنی بر پرهیز از خواند روضه های سخت و مکشوف است و توصیه میکنیم از خواندن آنها در مجالس خوداری شود

تیـر بـود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید            نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم

زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پرچمت افتاد و این قصه توانم را گـرفت            جسم پر خون تو نــور دیدگــانم را گرفت

دست بی رحمی میانِ ابروانت را شکافت            با عـمودت بر زمین زد آسمانم را گرفت


کاسه ها از دست ها افتاد یک یک بر زمین            مشک افتــاد و امیــد کـودکــانم را گرفت

اربــاً اربا دیــدن اکبــر امــانــم را بُــرید            قطعه قطعه دیـدن عباس جــانم را گرفت

ای الــهی بـشـکـنـد دست حکیم ابن طفیل            کاین چنین از من علمدار جوانم را گرفت

تا که خواباندم عمود خیـمه ات را بر زمین            ترس از سیـلی وجود دختــرانم را گرفت

قبل از این سمت حرم دشمن نگاه چپ نکرد           وای بر زینب که دشمن پاسبانم را گرفت

ای بــرادر دشمن تو با گــرفتــن از منـت           اذن مـرکب تاختن بر استخـوانم را گرفت

بی برادر ماندن آخر حـاصلش این میشود           نیزه خوردم بی هوا و خون دهانم را گرفت

گوشه ای از نیزۀ دشمن لبــم را پاره کرد           گوشه ای از نیزه، دندان و زبانم را گرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند نیست بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پرچمت افتاد و این قصه توانم را گـرفت            چشم پر خون تو نــور دیدگــانم را گرفت

با توجه به توصیه علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه ای سخت توصیه میشود از خواندن ابیاتی همچون ابیات زیر در مجالس تا حد امکان خوداری شود

بی برادر ماندن آخر حـاصلش این میشود           نیزه خوردم بی هوا و خون دهانم را گرفت

گوشه ای از نیزۀ دشمن لبــم را پاره کرد           گوشه ای از نیزه، دندان و زبانم را گرفت

شهادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

برادری به زمین بود و بال و پَـر میزد            برادری به سرش بود و هِی به سر میزد

برادری به زمین از لبش جگر میریخت            برادری به ســرش ناله از جگــر میـزد


چــقــدر بر بــدنش جــای تیــر پـیــدا بــود            کنــار هلهـلــه ها دست بر کــمر میــزد

دو دست در بغل و یادِ مــادرش میکرد            دوباره حرف در و چوبِ شعله ور میزد

خبر رسید به زیـنب و بعد از آن خاتون            گره به معجــرِ طفلانِ بی خبــر میــزد

کمی ز ساقۀهر تیر از دو سـو پیداست            کسی که بغض علی داشت تا به پَر میزد

امیــد اهل حــرم بــود؛ زآن جهت باشد            اگـر حسین نشستــه به روی سـر میزد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.

برادری به زمین از لبش جگر میریخت            برادری به ســرش داد از جگــر میـزد

چقدرچین و چروک است رویِ این صورت            کنــار هلهـلــه ها دست بر کــمر میــزد

برای خــاطر هشتاد و چهار خــانم بود            اگـر حسین نشستــه به روی سـر میزد

بیت زیر علاوه بر اینکه دارای ایراد محتوایی است و در شأن اهل بیت نیز نمی باشد هیچ ارتباط معنایی هم بین دو مصرع وجود ندارد لذا تغییر داده شد.

رشیــد بــودنِ او کــار دست زیـنب داد            گره به معجــرِ طفلانِ بی خبــر میــزد

موضوع تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده و مستند نیست لذا بیت زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کشید تیر به زانــو و چشمهایش ریخت            سه شعبه زخم خودش را عمیق تر میزد

شهادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : جعفر منصوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

بــا ادب آمـد بـه نــزد پـیــر عـشـق            گفـت کی فـرمـانـروا و مـیر عشـق
رخـصـتـم ده تـا سـوی مـیـدان روم            امــر
فــرمـا کـز پـی فــرمـان روم


بـــاز کـن از پــای مـن زنـجـیـر را            تـا بـکـی زنـجــیـر بــایـد شـیـر را
گفت شاهش کای به امرت انس و جان            قــطـرۀ آبــی اگــر بـسـتــه بـجــان
عـزم جـنگ ای شیر لخـتی دیر
کن            فـکــر حـال کـودک بـی شـیـر کـن
چـون سپـند از
مجمـرهـستـی جهـید            آه سـردی از دل پُـر خـون کــشیـد
زد به
قـلب لـشـکـر آنگـه بـا شتـاب            رانـد یکـسـر تــا کـنــار شــــط آب
خشک مشک خویش را سیراب کرد            کف ز
سـوز تـشـنگـی در آب کـرد
خواسـت تا نـوشـد از آن آب زلا ل            یــادش آمـد زان خـدیـو ذوالـجـلال
گفت ای عـبــاس کــو شــرط ادب؟            آب می نـوشـی و
شاهت تشنـه لب؟
از شـریـعه رانـد سـوی خـیـمـه
گـاه            کــوفـیــان گــشـتـنـد او را سـد راه
بـر کـشـیـد او ذوالـفــقــار حـیـدری            زد بـر آن قـــوم یـهـود خــیــبـری
برق تـیغـش شد زماهـی تـا بـه مـاه            روز دشـمـن کـرد بر
کوهـی سـیاه
روبهان از ضـرب تیغـش در
فـرار            شـیـر را از دل شده صبـر و قرار
سی هزارش یک طرف او یک
تنـه            زد بـه لشکــر میــسـره بر میـمـره
همچـــو دریـا آمـده لـشکــر بجـوش            خشمگین آن شیـردرجوش خروش
از نهـیـب سـم اسب آن پـهـن دشـت            شد زمین شش؛ آسمان گردید دشت
خـود تـو گـفـتی رسـتخـیـز
عـام شد            روز کـوفـی تـیـره تـر از شـام شـد
شـیـر حـق گردیــده گـرم کـار زار            آمــدش در یــاد؛ آن فـــرمـان یــار
کاینچـنـیـن گفت آن خـدیو مستطاب            جنگ و کین بگذار رو از بهـر
آب
دست او شـد بـستـه از فــرمان پـیر            روبهـان گـشـتـند آن گه شـیـر
گیـر
نـا جـوانمـردی بــرو شـد از کمیـن            از یــدالله زاده شـــد قــطـع یـمـیــن
خـون ز دست نـازنـینـش می چکـید            او لب ازغـیرت به دنـدان می
گزید
دست داد و در دلـش کی بــاک بود            غــرق عـشـق زاده لــولا ک بـــود
شد سیه دستی برون زآن گیر
و دار            قـطع شد زآن شیر دل؛ دست یسار

هردو دسـت خویش چون افـتاده دید            عــاشــقــانـه نـالـه از دل بـرکـشیـد
گفت رو ای دست که بی تـو خوشم            مــن ســمــنــدر وار انــدر آتــشــم
عــاشـقــی بــایــد ز مـن آمــوخـتـن            دست دادن عشــــق یار انـدوختــن
در رهت ای عشق بی دستی خوش است            باتن بی دست سـرمستی خوش است
گفــت با آن قـوم دون آن شـیــر دل            ره دهـیـدم آخــر
ای قـــول مُـضـل
تـا بـرم در خـیمه گه این مشک آب            کـز عطش طفلان شه گـشته کباب
زین عمـل مـرهـون احـسـانـم کـنـید            در عــوض خود تـیـر
بـارانم کـنـید
چــمـشــۀ چـشـم مـرا نـاوک زنـیــد            خود از این یک مشک دل را بر کنید
تیــرها کز شَصت دشمـن می پـریـد            جمله را به جان شیـریـن می
خـرید
آنــقــدر بــاریــد بــر او تـیـر تـیــز            چشـم مشک آور بجانش اشک
ریز
ریخت آب مشک یک سر روی خاک            تابش از تـن بُرد جسم چـاک چاک
ســورۀ تــــوحــیـد آمـد بـــر زمـیـن            از فـراز عـرش رب
الـعــالــمــیـن
چونکه عهد خود به پایان برد پـاک            گفت باشـــه یا اخـــا ادرک
اخا ک
شـــاه دین همچـون عـقـاب تیـز پـر            سـوی او
بـشتـافت بـشکـستـه کـمر
بیـش از این منـصوریا گر دم زنـی            آتــش انــدر
هـسـتـی عــالــم زنــی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

صد هزارش یکطرف او یک تنــه            زد بـه لشکــر میــسـره بر میـمـره

شهادت حضرت عباس علیه السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

طفـلان حــرم بعد تو مــاتــم زده بودند            خــواب همه را بعد تو برهم زده بودند

با حــال پــریشان و دل شعله ور از آه            آتــش به دل عــالــم و آدم زده بــودنـد


در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود            آه از تو فقـط از تو فـقـط دم زده بودند

بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم            بر صورتشان سیلی محکــم زده بودند

آن روز غم انگیزترین روز جهان شد            آن روز ملائک همگی غــم زده بودند

نام تو پس از نـام حسین بن عــلی بود            بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند

انگــار علــی بود نه انـگــار تو بودی            سقای حــرم میر و علــمـدار تو بودی

: امتیاز